این روز هــــــــا

این روزها خیلی پرم..

خیلی

ولی لب تر نمیکنم و باز میخندم..

از یک ماه قبل کنکور باز دیدم و شنیدم و هنوز میبینم

با دیدن هام و چک کردن هام خودمو اذیت میکنم...  انگار خودم میخوام دیگه نفسی برام نمونه

 

هر بار به خودم میگم بیا یه کاری کن..هدفت رو مشخص کن.

زندگیتو سامون بده ...

ولی ..

 

+ هدفم فقط شده یه چی...

باید درس بخونم..از این سستی و نخوت دور شم... باید برسم به خودم..میدونم در حد حرفه ولی شاید یه روزی عملی شه .

باید اوج بگیرم..باید بشم تکیه گاه ...

باید عدالت خدارو به چشم ببینم..

+ من تنهــام  !!!!

+ این دم به دم نفس های عمر عجیب سایه یه کفتار پیر رو برام تجلی داره

من خیلی تنهام.

پر از بغض و کینه ...میفهمی؟کینه

من همونم ...من انتقام میگیرم..یخلی سخت انتقام میگیرم..

اره من یه روز میرسم به جایی که شما حتی تو مخلیه هم نمیتونید درک کنید من کجا هستم !!!

 

+منم خدایی دارم

 

مخاطب خاص: منتظر یه ضربه فنی بعد این ماه ها باش... عصبانیتم با خندس. سر بریدنم با پنبه

 


موضوعات مرتبط: من و حالم ، ،
برچسب‌ها:

دو شنبه 29 دی 1393برچسب:, | 13:30 | پــَــرَنــد |

این روزها خلاصه من در حرف و سه واج شده ....

این روزا من نیستم... من منی هستم که من بودنم و دارم رخ میزنم..

از خودم از منِ من دور شدم...

خیلی دور..

 

+ گفتم زنانه رو گزاشتم تو ارشیو برا ویرایش؟ ..

الان رفته برا خاطراتم...

همشون رو بای فراموش کنم !!

سهل انگاری ها و خلاصــه ....

فکر کنم زمان از دستم رفته و من هنوز صفر استم !!

 

 

+ مخاطب خاص ! : برا من فاز روشــعن فکری نگیر .. رو اعصابم پاتیناژ نرو.. فاز احساسات و موسیقی لاو نباش.

منو کافر ندون ... خودتو جدا ندون..تو پخمه تر از اونی هستی که خودتو جز میوه ها به حساب بیاری..شما جات ور دست باقالی هاست !!

 

در جریان باش !

 


موضوعات مرتبط: من و حالم ، ،
برچسب‌ها:

شنبه 27 دی 1393برچسب:, | 20:23 | پــَــرَنــد |

سلام

او اول اولا که بیخود و بی جهت و بی دلیل و هرچی میخوای اسمشو بزاری اینجا رو راه انداختم شاید پست میزاشتم روزی چندتا.

جمله های کپی شده

یه کم گذشت خودم قلم دست گرفتم..خودم نوشتم و رقص زدم به انگشتایی که کیبورد لمس دارن

 

+ بعد دوباره مات شدم و ننوشتم..نوشتم و اینجا ننوشتم.

از رمان ها نوشته تا داستانک ها و جملاتی که خودم بعد خوندنشون میگم اهای دختره مطمئنی خودت نوشتی؟

 

+موقع نوشتن از خودم دورم.از حس سخت و سنگ بودنم..از روحیه داشتن..

 

+ حالا میام گذری یه پست میزنم و مثلا بگم اره " چه باک از تنهایی " تنها نیستی عیزم.!

 

ولی امشب که دارم مینویسم بازم بی خود و بیجهت و بی دلیل و بدون شرح یه نیمچه شرحی داره ها..

از سر شب مثل هر روز تصمیم گرفتم "ساقی" رو باز به رقص قلم بسپرم و نشد..

من برای نوشتنن سرنوشت تو اوج فانتزی ها و سخت گیری ها و فشارهای روم قلم زدم.

برای افرینش که برای خودم یه دین بوده از خاطرات دبیرستان نوشتم

برای زنانه اوج تکامل قلمم رو به رخ کشیدم و این بازتاب خوب مخاطبام منو شگفت زده کرد و زنانه بلوغ فکر های نوپای منِ قدم زده تو عرصه 19 سالگیمه

زنانه رو طوری نوشتم که با خوندم خط به خطش خودم شگفت زده میشم..

مثل سرنوشت یست که از ناپختگی قلمم حرصم دبیاد و فرار کنم و مجبور به ویرایش و بازنویسی باشم.

افرینش حد وسط فکره..یه نوشته ای که توام با خامی رگه های شگرف رو داره

 

حالا "ساقی" برام چالش شده.

دوسالی هست ساقی رو میخوام بنویسم و میگم نه..زوده..میگم نه دختر نباید بعد از نوشتن زنانه قلمت افت داشته باشه

نکنه قلم ساقی خودم رو دلسرد کنه

ساقی نوشتنش با موضوعش جرئت میخواد.

جرئت قرار گیری در بین فضای این خط نوشته ها..

 

نوشتن ساقی حتی امشب که من وقتی دارم باز هم طلسم داره و من شاید خودم تلقینم رو دامن میزنم..

 

+امشب وقت نوشتن مقدمه و فصل یک ساقی رو میدم به بازخوانی و ویرایش آفرینش.

شاید ساقی برای فرداها به رقص دربیاد

 

 

 

 

 

 

 


موضوعات مرتبط: من و حالم ، ،
برچسب‌ها:

پنج شنبه 4 دی 1393برچسب:, | 21:38 | پــَــرَنــد |