بــر ج

نَـــه حوصِـله یِ دوسـت داشتَن دارَم نَــه میخواهَم کَسی دوسـتَم داشته باشَــــدツ
این روزهـــا سَــردم,مثــل دِی،مثــلِ بَهـــمن،مثــلِ اِســـفَند;مثلِِ زِمِسِتــــــــــان
اِحسـاسَم یَـــخ زَده،آرزو هایَم قَندیـــل بَسته،اُمیدَم زیــــرِِ بَهمنِِ اِحســاسـاتَـــم دَفَـــن شــده...!!
نَـــه بِـه آمَـــدَنی دِل خوشَـــم نَه اَز رَفتَنی غَمگیــــن
ایــــن روزهـــا پُـــراَز سُکــــــــــــــــــــــ ــــــــوتَــم
لَبخَـــــندی دارَم تَلــــــــخ تَراز گِریــــــــه


موضوعات مرتبط: من و حالم ، ،
برچسب‌ها:

دو شنبه 6 بهمن 1393برچسب:, | 19:30 | پــَــرَنــد |

نمیدونم وقتی دارم اینجا مینویسم خوبه؟ بده؟ حسش چیِ..

هیچی نمیدونم...

به بی انگیزه ترین حالت مفرط رسیدم..منی که سراسر انگیزه بودم حالا از دیشب اونقدر حالم بده که به زور قرض سر پا هستم..

6 ساله میبینم و دم نمیزنم...حرف نمیزنم..خود خوری میکنم.

ای خدا..کجایی؟ دیشب دیدی باز بعد این چهار ماه چه طور شکستم؟ خدایا دیدی؟

دیدی لامصب که این امیال چقدر بده..

دلم میخواد بمیرم... حس میکنم از دیروز عوض شدم..بیش از حد.

دیگه قراری به خنده های همیشگیم نیست... میدونم و میفهمم چه طور دژ لبخند من دیشب شکست..دیدیم..

 

خسته شدم از این دیدن ها و دم نزدن ها...

ولی یه روز میرم....

میرم و ندید میگیرم..

اونقدر خودمو بهترینم رو از اینجا دور میکنم که هیچ وقت نگاهم به نگاه کسی نیوفته که تا 12 سالگی راهنمام بود..هنوز هست و من دیگه قبولش ندارم... قبولش ندارم خدا

به حد جنون حس انزجار دارم ازش خدا..

دلم عمه جانم رو میخواد. شاید چهارشنبه وقتی باشه برم ببینمش... بهش بگم و برای اخرین بار تو این سال اشک بریزم..مثل دیشب که از زور اشک نخوابیدم.از زر فشاری که بهم وارد شد سمت چپ بدنم رو باز بی لمس لمس کردم.

ولی همشون اخرین باره...

 

ولی خدایا نمیبخشمش...به ولای علی به نجابتم قسم خدایا.. به این حرمت داری خودم نمیبخشمش که انگیزه زندگی رو ازم گرفت

 

+ حس قلب مردگـــی دارم .... به چند دز اکسیژن دو اتمی نیاز مندیم -_-


موضوعات مرتبط: من و حالم ، ،
برچسب‌ها:

دو شنبه 6 بهمن 1393برچسب:, | 7:34 | پــَــرَنــد |

حال این روز هام افتابیه..

اون ذهنتیت افتاب رو از خودت دور کن..

من حالم افتابیه چون به شدت از افتاب بدم میاد...روزی که افتابی باشه بیرون اومدن از خونه حتی نفس کشیدن میشه برام چالش.

خستم..من خیلی خستم... از ندونم کاری هام..

از خودم خستم...

دلم خیلی تنگه..برا اون خوابیدن های زمینی.. برا " دنیا من میخوابم نیم ساعت دیگه بیدارم کن " ها ...

برا MDF  خودمون که به ترتیب مینشستیم..

برا گیتار زدن ها و ویالون زدن های سر کلاس..

برا جواتی رقصیدنامون...

برا " دومین اس بدین " های مهسا ...

برا "وزغ " گفتن ها..

برا اون نایلون مریم که پر کتاب بود همیشه میزاشتم جلو پام..

برا خیلی چیزا...

برا خودکار صورتی گرفتنام از عماد.. "سکینه ماشین حساب" شایدم "زینب غلط گیر بده" یا " شما چرا همراتون غلط گیر نیست پس برا چی میاین مدرسه "

حتی برا تیکه پرونی هام تنگ شده..

اذیت کردن معلما... .. کرم ریختن های زنگ تاریخ. برا " خانم چشماتون بد نگاه میکنه چشم بند بزارید " هایی که به دبیر زیست جان میگفتم.

حتی دلم برا اون سوسیس چرک های بوفه هم تنگه ....

دلم برا سوم دبیرستانم تنگه... برا اول دبیرستانم...

حالم از دوم دبیرستانم بهم میخوره... از زر زدن های یه بیشعور و بی شرفی که هنوز یاد پستیش میوفتم عضلاتم میگیره.

از پیش دانشگاهی هم خاطرات مبهم دارم... از کافی شاپ رفتنای ساعت 9 و اسنک خوردن با خوندن جزوه ریاضی..از بستنی خوردن ها.. از خندیدن ها.. از اینکه خانم مقیمی جانم هر جلسه ازم بپرسه...

حالم خوب نیست

دلم برا فاطی تنگه.. چقده خوشحالک از اینکه دوستام دکترن..خیلی از دوستام امسال دانجو پزشکی و دندون شدن..

چه افتخار خوبی...چند سال بعد میگیم میبینی فلانی زده دندون پزشک دوستمه.. اینو میبینی دکتره اینم د.ستم بود ..

 

اخ چقدر من حالم بده ... چقدر

 

خدا میشه برام کمی مفهوم عدالتت رو مشخص کنی...؟ د لامثب من که فقط تورو دارم بیا و خوبی کن.. بیا و این  حال بدم رو ببین..تو بگو از چیه..

 

خونه پر از رنگ سکوتــــه ....

آخ دلم تنگــــــــــه -_-

 

 


موضوعات مرتبط: من و حالم ، ،
برچسب‌ها:

پنج شنبه 2 بهمن 1393برچسب:, | 22:5 | پــَــرَنــد |